سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلنوشته - Note Heart
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


Note Heart


حسّ و حال همه ی ثانیـه ها ریخت به هم


      شوق یک رابطه، با حاشیه ها ریخت به هم


گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید


      آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!


روح غمگینِ تـــو، در کالبدم جا خوش کرد


      سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم


در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم


      چشم هایم پُر خون، قرنیه ها ریخت به هم


روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند


      سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم


پای عشق تـــو، برادر کُشــی افتاد به راه


      شهر از وحشت، نرخ دیه ها ریخت به هم


بُغض کردیم و حسودانِ جهان شاد شدند


      دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم


من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!


      پس چرا زندگیِ ساده ی ما، ریخت به هم؟


ثبت شده در یکشنبه 94/3/17 ساعت 9:31 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

تو نمی خواهی عزیزت بشوم، زور که نیست

یا نگاهم بکند چشم تو، مجبور که نیست !!


شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی؟

با توام ! خانه تنهایی من دور که نیست !


آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد

پردرد است ولی مثل تو مغرور که نیست


نازنین! عشق که نه، اخم شما قسمت ماست

عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست


تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی ..

تو نگو نه، دل دیوانه من کور که نیست


خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد

لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست !!


مشکل اینجاست نگفتی تو به من، می دانم

تو نمی خواهی عزیزت بشوم، زور که نیست ..

 

 

- بانو " زهرا " حسینی


ثبت شده در یکشنبه 94/3/17 ساعت 9:31 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

تـــو را " دل " برگزیـــد 


       و کار دل ، شک برنمیــــدارد .. !!


ثبت شده در یکشنبه 94/3/17 ساعت 9:29 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

رفتم به او بگویم " من عاشقت شدم " را


لرزیــدم از نگاهش، گفتم عجب هوایی ..


ثبت شده در یکشنبه 94/3/17 ساعت 9:24 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم

 

گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم

 

گفتا که تلخی های مِی ، گر ناگوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم

 

گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

 

گفتا که از بی طاقتی ، دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغما گران ، باری مدارا می کنم

 

گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این ، من با تو سودا می کنم

 

گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر ، امروز و فردا می کنم

 


- سیمین بهبهانی


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:14 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

مرا ،


       مُهر و موم کن


                     " با لبانت " ..


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:13 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

هوا بدون شما حاصلش نفس دردست

ببین که دوریتان بر سرم چه آوردست

 

چه فرق می کند، اردیبهشت و آذر ماه ؟

که هر چه بی تو برویَد به چشم من زردست

 

همیشه من و خیالت کنار هم زوجیم

اگرچه هر که بگوید به من که یک، فرد است

 

 

- علی حیات بخش


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:12 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

می رقصی و برایت مهم نیست مرگشان !!!


مشتی نهنگ را که به ساحل کشانده ای ...


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:12 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

غـزل سرودم و گفتی که شاعـران آری !!

بگو، بگو تـو به من هر چه در دلـت داری

 

بخاطر تــو به سیگار لب زدم، گفتـی

بدم می آید از این شاعران سیگاری

 

چه صـادقانــه برایت غـزل سرودم و تـو

چه بی ملاحظه گفتی چقـــدر بیکاری !!

 

ولی دوباره برایت غزل سرودم من

ولی دوباره بر آن وزن های تکــراری



- حسین زحمتکش


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:11 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی

چشم بد دور، غزلخوان شده باشی جایی ..


بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی

چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی


بی‌ گناهی‌ ست که تهمت زده باشند به او

باد، وقتی‌ که پریشان شده باشی جایی ..


ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌ بگیران چه‌ کنند؟

شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی


صورت پنجره در پرده نباشد از شرم

کاش! وقتی‌ که تو عریان شده باشی جایی


من نشستم بروی مِی بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی !


- مهدی فرجی


ثبت شده در دوشنبه 94/3/11 ساعت 9:10 صبح توسط Mahdi نظرات شما () |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Mahdi _ 2015